فرهنگ امروز/ روحالله اسلامی*:
معنای فرهنگ
فرهنگ به معنای عینکی است که شهروندان به چشم میزنند و با آن وقایع اطراف خود را تفسیر میکنند. زبان، دین، آداب و رسوم، عقاید فلسفی و علمی مجموعه جهان زیست فرهنگی را شکل میدهند و انسانها بهصورت ناخودآگاه در چندین منظومهی فرهنگی زیست میکنند. از زمان پیدایش دولت، ملتها مجموعه انسانهایی که در مرزهای جغرافیایی مشخص زیست کردهاند، بنا بر دستگاههای ایدئولوژیک فرهنگساز به یکدیگر نزدیک شدهاند، تا حدی که اشتراکات فرهنگی پیدا کردهاند. دولتها اغلب با چاپ کتاب، روزنامه، نمایش فیلم و تئاتر، در اختیار گرفتن تولیدات تصویری و از همه مهمتر ترسیم استانداردهای آموزش و پرورش در تحصیلات ابتدایی و عالی، فرهنگ مشروع خود را به شهروندان تزریق میکنند. وزارتخانهها و نهادهای زیادی در دولت مسئول سیاستگذاری فرهنگی جامعه هستند و سعی میکنند تعادلی میان خردهفرهنگهای محلی و قومی و کلانفرهنگهای جهانی ایجاد کنند بهنحویکه منافع ملی حفظ شود.
ایرانیان با توجه به اینکه دارای تاریخ باستانی میباشند که سرآغاز خرد حکمرانی و فرهنگ انسانی و عقلانی است که مورد ستایش اغلب تاریخنویسان قرار گرفته است و همینطور کارگزاران شکوه تمدن اسلامی نیز به شمار میروند، از غنای فرهنگی بسیار بالایی برخوردار میباشند. فرهنگ ایرانی دارای مؤلفههای متداومی است که بهراحتی میتوان خط سیر آن را از خرد مزدایی تا خرد شیعی معاصر پیگیری کرد. ایرانیان از دوران باستان تمدنهای سیستان، کاشان، جیرفت تا مادها و هخامنشیان همینطور صفویه تا دورهی معاصر، اغلب به علت قرار گرفتن در چهارراه فرهنگی شرق و غرب مورد هجوم فرهنگهای مختلف آریایی، رومی، یونانی، عربی، مغولی، غربی و... قرار گرفتهاند و توانستهاند زبان، مذهب، استقلال و تمامیت ارضی کشور را بهسختی حفظ کنند. حملهها و هجومها به خصوص تجاوزات بیرحمانه به قلب تمدن ایرانی گاه همهی دستاوردها را به باد میداد، اما نخبگان و سلسلههایی با سیاستگذاریهای هوشمندانه، ققنوس فرهنگ ایرانی را دوباره از درون خاکسترها زنده میکردند. این ویژگی میراث فرهنگی گرانبهایی برای ایران به ارمغان آورده است که امروزه میتوان آن را در آثار فقیهان، عارفان، ادبیان، متکلمان، روشنفکران، دانشمندان، فیلسوفان و شاعران ایرانی مورد تحلیل قرار داد.
فرهنگ در عصر اطلاعات
در عصر اطلاعات و در قرن بیستویکم نشانههای بسیار بحرانی در فرهنگ ایرانی ظاهر شده است که البته چندان بیسابقه نیست و در دورانی چون بعد از حملهی اسکندر، ۲ قرن سکوت بعد از حملهی اعراب، دوران بعد از حملهی مغولها، حاکم شدن سبک اصفهانی و همینطور بعد از اشغال ایران قابل ردگیری است. فرهنگ ایرانی بدون آنکه خود فهم کنیم در حال اشغال شدن است و سیستمهای نوین تکنولوژی اطلاعات در قالب ماهواره، دوربین، موبایل، اینترنت و شبکههای اجتماعی همهی ذهنیت ایرانیان را در حال گرفتار کردن میباشد. ایران همانند اغلب کشورها به عصر اطلاعات پرتاب شد و سرعت درگیر شدن با منطق کوانتومی آنقدر شدید است که هیچ سیاستگذاری توانایی شناخت و کنترل آنها را ندارد. عصر اطلاعات دارای فرهنگی به شدت محلی و جهانی، پستمدرن، لذتطلب، روزمره، ضد شالودهها و ساختارشکن است. روایتهای کلان بیمعنا شدهاند و بازنماییها همهی واقعیت را در تفسیرهای نمادین معنادار میکند. کتاب و دانشهای شفاهی به حاشیه رانده شده اند و هرآنچه در عرصه سایبر نباشد، وجود ندارد.
در واقع ایرانیان در دورهی جدید با فرهنگ پستمدرن عصر اطلاعات مواجه شده اند، اما متأسفانه برخوردی بسیار سادهاندیشانه و فارغ از تکنیکهای پیچیده با این پدیده دارند. اغلب چنین برخوردهایی روی داده است که تودهها و شهروندان بهراحتی درون آن گرفتار شدهاند و جالب این است که اغلب نخبگان سیاسی و نظری نیز با توجه به سنت ناخودآگاه و تقلید، فهم مناسبی از شرایط بحرانی به دست نیاوردند. تنها اندکی از نخبگان شرایط خاص فرهنگی را درک کردند که توانستند تداوم فرهنگی ایران را تضمین کنند که از این موارد میتوان افرادی چون ابنمقفع، فردوسی، سعدی، خواجه نظامالملک، مسکویه، ابنسینا، حافظ، سهروردی و ... را نام برد.
مشکلهی نوشتار
بنابراین در این مقاله قصد دارم نشان دهم برخورد اولیهی فکری و سیاستگذاری ایرانیان با عصر اطلاعات و فرهنگ پستمدرن این است که در جهان زیستی ساده و بدون تکنیک زیست میکنند. فرهنگ ایرانیان در قرن بیستویکم به شدت سادهانگارانه، آرمانی و دارای کمترین ارتباط با واقعیت میباشد که نشانههای بحران آن در نظام آموزش و پرورش، زبان، مناسبات خانوادگی و اجتماعی و فرهنگ سیاسی بهزودی قابل مشاهده خواهد بود. دستگاههای تزریق فرهنگ در ایران و به خصوص نخبگان نظری دانشهای انسانی و اجتماعی به لحاظ نظری و روشی دستگاههای کلی و قیاسی را در خدمت گرفتهاند که هیچ تفهمی از عصر کوانتومی جدید ندارند و تنها اثر چنین رویکردی دیدگاههای سلبی خشونتآمیزی است که رابطهی ملت و دولت را آشفته میسازد و سرمایهی اجتماعی را به همراه مشروعیت نظام کاهش خواهد داد؛ بنابراین در چند سطح روششناسی، تئوری دانشهای انسانی و اجتماعی و سازوبرگهای نهادی فرهنگ به فقدان تکنیک در فرهنگ ایرانی اشاره خواهم کرد.
۱-روششناسی کلی و قیاسی
روشهای موجود در شناسایی مشکلات جامعهی ایرانی در بخش فرهنگی دارای پیشفرضهایی سنتی و مدرن است که کمترین نسبتی با تحولات سریع و نسبی عصر اطلاعات ندارد. روشهای قیاسی که بهراحتی جامعهی آرمانی را یکدست تلقی کرده و قصد دارند همهی شهروندان را در قالب الگوهای از پیش تعیینشدهی اردوگاهی جاسازی کنند. بر اساس این روشها حقیقت بهراحتی قابل کشف است و انسان هیچ جایگاهی در تعیین راه درست ندارد. اخلاق مفهومی متافیزیک است که باید بهزور بر واقعیتها تحمیل شود. آنچه این روششناسی کلی، کیفی و در بهترین حالت مبتنی بر منطق قیاسی ترسیم میکند جامعهی آرمانی است که به تعداد نخبگان نظری و عملی میتواند متعدد و متکثر باشد و هر حزب و گروهی که سامانههای مشروع و استاندارد فرهنگی را در اختیار داشت شروع به زورگویی به ملت خواهد کرد. این روش کارایی، نظارت، ارزیابی و نزدیکی و اثرگذاری بر واقعیت را قبول ندارد و هیچ تلاشی جهت خلق تکنیکهای پیچیده برای ورود به هستهی سخت واقعیت انجام نمیدهد. کافی است به مبانی تئوری سیاستگذاری فرهنگی ایران اشاره کرد که حتی در عصر کنونی نیز هیچ تفاوتی با ۱۰۰ سال پیش ندارد و هنوز مورد قبول واقع نشده است که انقلاب تکنولوژی اطلاعات به وقوع پیوسته است. میتوان به کتابهایی در زمینهی فلسفهی علم در ایران اشاره کرد که اغلب آنها علم را قبول ندارند و گمان میکنند روشهای تفهمی، انتقادی، پستمدرن و ضد علم جریان اصلی شکلدهی قرن جدید میباشد.
۲-تئوریهای محافظهکار آرمانگرا
اصلیترین پارادایم فلسفی حال حاضر ایران تلفیق سنت با اندیشههای تفهمی است که در تئوریهای پدیدارشناسی تجمیع شده است. تلفیقی که فقه را در صورتهای فردی خوانش جمعی کرده و با استفاده از تبعات منفی سازههای عرفانی قصد دارد به عصر جدید قدم بگذارد. روایتی که علامه مجلسی، سهروردی، ملاصدرا را با متافیزیک خواجه نصیرالدین طوسی به زبان جهانی هایدگر عرضه کرده و با عینک پدیدارشناسی با دنیا سخن میگوید. در این رویکرد به شدت کیفی و قیاسی تئوریهایی محافظهکار و سنتی خلق میشود که نه تنها توان مبارزه و گفتوگو با مدرنیته را ندارد که در مقابل تکثر و جهان مجازی قرن بیستویکم چون زاهدی پناه برده به غار جلوه مینماید که میخواهد متمدن و قدرتمند نیز باشد. برای عینی شدن این بحث خوانندگان را به مجموعه آثار آرمانگرای هانری کربن و داوری اردکانی و شاگردان و طرفداران بیشمار آنها ارجاع میدهم که در آنها واقعیتها به حاشیه کشیده است و سنتی به شدت محافظهکار خلق شده است. این رویکرد در مواجهه با عصر جدید بدون انتقاد از سنت فرهنگی ایران، مولوی و حافظ را چنان تفسیر میکند که انگار توانایی درک و حل و فصل مشکلات امروز را دارند. نقلگرایی و اشعریگری به همراه جدا شدن سطوح تئوریهای انسانی و اجتماعی از تکنولوژیهای دانش بشری به خصوص بعد از غزالی فرهنگ ایرانی را از واقعیت جدا ساخته است و این مورد زمینهساز خلق توهم و ایدئولوژی شده است که هیچ معیار و شاخصی برای نقد ندارد. کافی است به مجموعه مقالات و سخنرانیهایی که اخیراً در مورد فرهنگ و تکنولوژی در ایران بهصورت همایش برگزار شده است رجوع شود تا غیبت تکنیک و سادهاندیشی تئوریهایی که قرار است زیرساخت فرهنگی ایران باشد، مشاهده شود.
۳-سازوبرگهای نهادی فرهنگ
صدا و سیما، سینما، رمانها و به خصوص نهادهای آموزشی در ایران روایتهای فرهنگی بسیار محافظهکار و آرمانی را برای مردم خلق میکنند، کافی است به سریالهای بسیار ساده و فیلمهای ایدئولوژیک سینمای ایران اشاره شود که در اغلب آنها با منطقهای صفر و صدی مواجه هستیم که مثلاً همهی فقیرها خوب هستند و با هم مهربان میباشند، یا اینکه همهی ثروتمندان پول خود را از راه چپاول جامعه به دست آوردهاند و بهزودی بلایا و مرضهای گوناگون آنها را از چرخهی زندگی خارج خواهد کرد. همهی روستاییها و دهقانزادگان و کارگران نجیب، پاک، زحمتکش و سادهاند و همهی شهریها و تاجران و کاسبان انسانهایی زیرک و فریبکارند که در انتهای داستان به خاک سیاه مینشینند. همهی قهرمانهای داستان بهراحتی مشکلات زندگی را حل میکنند و نیروهای خیر در همه جا به آنها کمک میکنند و نیروهای شر در انتهای داستان بدون ذرهای بیعدالتی به جزای اعمال خود میرسند. نهادهای آموزشی تنها آموزش تئوریک و سبکهای زندگی ساده را نمایش میدهند و ضربالمثل علم بهتر از ثروت است را بهصورت مکتبخانهای به دانشآموزان و دانشجویان تحویل میدهند. یا اینکه همهی افراد خشمگین و غمگین انسانهایی متفکرند و کسانی که زیاد میخندند دلقک و دیوانه هستند، رنگهای سیاه و سنگین نشانهی وقار و شخصیت است و رنگهای دیگر سبک هستند. همه چیز ساده و آرمانی شده است و مشکل آنجا است که این روایتها اغلب توان رام کردم محیط به شدت سخت و واقعی دنیای روزمرهی انسانهای ایرانی را ندارد، جایی که مشکلات هیچوقت حل نمیشوند و نیروهای خیر و شری وجود ندارند. بنابراین به لحاظ نهادی سادهاندیشی، تکبعدی بودن و غیبت تکنیکهای اثرگذار بر واقعیت را شاهدیم که آگاهیهای کاذب را بهصورت روایتهای قدیمی و کلیشهای تولید میکنند.
۴- سازوبرگهای سیاستگذاری فرهنگی
شعارهای کلیشهای بهخوبی قابل ردیابی در سیاستمداران ایرانی است. فرهنگ ایرانی که باید در قلمروی سیاستگذاری مورد بررسی و تحلیل و جهتگیری متناسب با عصر جهت کم کردن مشکلات قابل ملموس زندگی مردم شود، اکنون تبدیل به عرصهی شعارهای تکراری شده است. شعار به معنای اندرزهای کیفی بدون ضمانت اجراست که از هیچ بستر تحقیقاتی واقعی برخوردار نیست. میان تولیدات انسانی و اجتماعی ایران در دانشگاه و سیاستگذاریهای ایران در مجلس و وزارتخانهها فاصلهی زیادی وجود دارد. وزارتخانهها و نهادهای سیاستگذار، اطلاعات خام در اختیار دانشگاهها قرار نمیدهند و پایاننامهها و طرحهای پژوهشی مرتبط با تکنیکسازی در عرصهی فرهنگی ایران مورد استفاده اهالی قدرت قرار نمیگیرد. سیاستگذاران فهمیدهاند بر مردمی سادهاندیش و آرمانگرا بهراحتی میتوانند حکمرانی کنند؛ چراکه اگر عرصهی فرهنگ پیچیده شود، تخصصهایی لازم دارد که با شعار هماهنگ نیست. کافی است به سرفصلها و بندهای مربوط به فرهنگ در ۵ برنامهی توسعهی ایران نظری بیندازید تا متوجه گزارههای کلیشهای و شعاری شوید که در همه تکرار شده است. بهعنوان مثال اکنون فرهنگ مردم در مورد مشکلاتی چون بیکاری، کمآبی و خشکسالی، محیط زیست، رواداری و تساهل دارای بحرانهای جدی است، اما سیاستگذاری فرهنگی درگیر دعواهای سیاسی جهت تصرف کرسیهای بالاتر میباشند؛ مثلاً در فرهنگ سیاسی گفته میشود هرکس دنبال قدرت نباشد انسان خوبی است، در مبارزات تبلیغاتی اگر متعلق به هیچ حزبی نباشد بهتر رأی میآورد و افتخار محسوب میشود، درحالیکه حزب از تکنیکهای بدیهی فرهنگ سیاسی است.
نتیجهگیری و راهکار
مشخص است که روشهای قیاسی، تئوریهای پدیداری محافظهکار، سیاستگذاری کیفی و شهودی نمیتوانند واقعیت را فهم و کنترل کنند و هیچ تکنیکی برای تخفیف مشکلات فرهنگی جامعه ندارند. اگر به همین سبک ساده و شعاری فرهنگ فهم و جهتدهی شود سایهی سنگین واقعیت الگوهای بیتکنیک ایران را در هم خواهد شکست. برخی از موارد زیر میتواند کارآ باشد:
- ارتباط دانشگاه و دولت در بخش دانشها و علوم انسانی و اجتماعی افزایش پیدا کند؛
- سیاستمداران از کلیشه و شعار دوری کنند؛
- هیچ قانون و برنامهی فرهنگی بدون آمار و ارقام و شاخصهای عینی طراحی و تصویب نشود؛
- عصر اطلاعات و فرهنگ پسامدرن با عینکی بهجز محافظهکاری تحلیل شود؛
- روشهای دیگر جز منطق قیاسی و شهودی به عرصهی سیاستگذاری فرهنگی وارد شوند؛
- سیاستگذاریها و تئوریها بدون تکنیک نباشند، به این معنا که دارای ضمانت اجرا و الگوهای ارزیابی باشند.
- گوش فرا دادن به دانشمندان عرصههای مختلف و ارتباط برقرار کردن قدرت با دانش همانطور که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: خوشبخت ملتی که در آن حاکمان به دیدار دانشمندان بروند نه برعکس.
* استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی
نظر شما